192

ساخت وبلاگ

امکانات وب

اگه آدرس جدید رو ندارید کامنت بذارید همراه با آدرس لطفا ! 192...
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 20:02

سلام بالاخره بعد از چند تلاش ناموفق برای آپ کردن امروز وقت کردم بیام و بنویسم ... یکشنبه : صب ساعت 5 ونیم من و ندا از میدان بسیج سوار اتوبوس شدیم و به لطف دست فرمون آقای راننده ساعت 7 رسیدیم تبریز ... تاکسی گرفتیم و رفتیم دانشکده ... من چون قبلا رفته بودم دانشکده محیطش یکم برام آشنا بود ... وارد ساختمون اصلی شدیم و نوبت گرفتیم و یکم نشستیم به حرف و بعد رفتیم قسمت کنترل مدارک,مدارکمون کامل بود و فقط باید از یه فرم کپی میگرفتیم که دوباره برگشتیم جای قبلی و منتظر موندیم تا شمارمون رو صدا کنن تا بریم برای مراحل ثبت نام ... ثبت نام زیاد طول نکشید ... بعد از ثبت نام رفتیم دنبال خوابگاه ! آدرس گرفتیم و رفتیم دانشگاه تبریز , ساختمان قرمز ! یه مسئول فوق خوش اخلاق گذاشته بودن که همون نرسیده به همه می پرید ! بعله اونجا بود که گفتن به من خوابگاه نمیدن چون هیچکدوم از 12 مورد اولویت رو نداشتم ! دوستم چون خودش دانشجو بود و خواهر کوچیکشم که الان همکلاسیه منه دانشجو میشه و تو خانواده دو نفر دانشجو میشن میتونست خوابگاه بگیره , اون یکی دوستمم چون مامانش کادر بیمارستان بود خوابگاه میدادن بهش و من باید میرفتم خوابگاه خودگردان ! بعد از اونکه اون خانوم به خوبی مارو راهنمایی کرد اومدیم طبقه پایین از نگهبان پرسیدم رئیسشون کیه که گفت هر طبقه برای خودش رئیس داره ! دوباره رفتیم بالا اتاق مدیریت رو پیدا کردیم 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 159 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41

سلام  بازم مجبورم مث پست قبل یه گزارش کوتاه برای چند روز بنویسم ! تا یادم نرفته بذارید از دوشنبه بگم ! دوشنبه 10 مهر : من و سارا و عاطفه بعد از ظهر رفتیم آبرسان برای سارا مانتو بخریم ! بعد از کلی گشت و گذار بالاخره تونستیم یه مانتو گیر بیاریم ! موقع برگشت سوار اتوبوس شدیم ! اتوبوسی که ما سوار شدیم قرار بود درست از جلوی خوابگاه رد بشه ! یه جایی اتوبوس نگه داشت و همه پیاده شدن مام بلند شدیم پیاده بشیم که سارا گفت اینجا که ایستگاه اخر نیست ببین اون 2 نفر نشستن هنوز ! و این چنین بود که نشستیم ... وسط راه یهو دیدم اع ما داریم برمیگردیم آبرسان -_- نزدیک تربیت بودیم که پیاده شدیم و سوار یه اتوبوس دیگه شدیم ! به حالت کاملا فشرده تو اتوبوس وایساده بودیم که سارا از بغل دستیمون پرسید پس کی میرسیم آخر شهناز ؟ اونم گفت خیلی وقته رد کردیم الان داریم میریم نصفه راه -_- و بار دیگر پیاده شدیم و باز آدرس پرسیدیم ! ایندفه سوار یه اتوبوس دیگه شدیم و رفتیم سه راه امین ! یه خیابون رو تا ته رفتیم تا کد 106 رو پیدا کنیم و سوارش بشیم و وقتی به نتیجه نرسیدیم پرس و جو کردیم و فهمیدیم باید میرفتیم خیابون روبرویی ! دیگه نایی نمونده بود برامون راه رفته رو برگشتیم و یه اتوبوس پیدا کردیم و سوار شدیم ! این بار دیگه جی پی اس رو باز کردیم تا یادمون نره کجا باید پیاده بشیم  بعد از ساعت ها دور خودمون چرخیدن و گم شدن ب 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41

سلام این پست رو از خوابگاه دریافت میکنید !بذارید برگردیم چند روز عقب تر ! جمعه عصر راهی خوابگاه شدیم و شب رو سه تایی سر کردیم ! خواهرم قرار بود برای یه دوره ی زایمان فیزیولوژیک بیاد تبریز و تا سه شنبه پیش من بمونه !(کلاس هاشون تو دانشکده ما بود ), آخرین کلاس شنبه تربیت بدنی بود که حسااابی بیچارمون کرد ! خوشبختانه ما گروه 1 هستیم و سالن ما داخل خوابگاهمونه برای همین بلافاصله بعد از کلاس برگشتیم اتاقمون ! البته یه اشتباه بزرگی کردیم من و عاطفه که بدون سوئیشرت و با همون تی شرت از محوطه اومدیم که من جون سالم بدر بردم ولی عاطفه سرماخورد اومدیم اتاق و بعد از یه تجدید قوا من و خواهر جان رفتیم تربیت و سارا و عاطفه با چند تا از بچه های دیگه رفتن کتاب زبان بگیرن ! عصر برگشتیم و بعد از شام نشستیم زبان رو نوشتیم و از شدت خستگی زود خوابیدیم ! یکشنبه بعد از کلاس صبح با سرویس رفتیم دانشگاه اصلی , ساختمان تربیت بدنی و برای کوه اسم نویسی کردیم ! کلاس بیوشیمی دوشنبه قرار نبود تشکیل بشه ! دوشنبه یکم بیشتر خوابیدیم و بعد با سارا شال و کلاه کردیم رفتیم بیمارستان سینا ملاقات یکی از دوستامون که عمل جراحی انجام داده بود ! حالش خوب بود نسبتا , یکم پیشش نشستیم و برگشتیم خوابگاه ! قوانین خوابگاه اینجوریه که هر کسی یه بار میتونه مهمان بمونه و برای بقیه شب ها اگه بخواد بمونه باید از دانشگاه اصلی نامه میگرفتیم 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41

سلام ^_^  این پست رو از خوابگاه دریافت میکنید در حالی که توی اتاق تک و تنهام و دوستام رو یکی یکی بدرقه کردم و فرستادم خونشون ! خب بریم برای اتفاقات مهم چند روز گذشته : چهارشنبه 26 مهر : شب مریم و الهه اومده بودن اتاق ما ! جرئت حقیقت و چشمک بازی کردیم و کلی خندیدیم ! آخرای بازی و حرفامون بود که یهو دیدیم یکی داره درو میشکنه :/ ناظمه بود ! گویا اتاق بغلی زنگ زدن و گفتن که ما سر و صدا میکنیم -_- این خانم حالا مگه کوتاه میومد ! کارت دانشجوییمون رو میخواست که بالاخره بعد از اینکه قول دادیم دیگه تکرار نمیشه دست کشید و رفت !  پنچشنبه 27 مهر :  بعله ! یه روز عالی از راه رسید ! روزی که قرار بود با تیم کوهنوردی بریم گردش , اولین گردش دانشگاهی ! صبح ساعت 7 و ربع لباس پوشیده جلوی در خوابگاه بودیم ! آقا هی منتظر شدیم هی نیومد ... هی منتظر شدیم هی نیومد ... آخر سر زنگ زدن گفتن بیاین بلوار آزادی ! بقیه کسایی که میخواستن برن کوه رو جمع کردیم و رفتیم درست جایی که قرار گذاشته بودیم وایسادیم , بعد از چند دقیقه بالاخره اتوبوس از راه رسید و سوار شدیم ! از دوستای من فقط سارا و عاطفه و الهه بودن ! ثنا و سلما کلاس داشتن نتونستن بیان ! سر راه بچه های خوابگاه فجر رو سوار کردیم و سفر یک روزمون شروع شد ! سه نفر مسئول توی اتوبوس ما بودن شدیدا پایه و باحال ^_^ چند دقیقه که گذشت خانم الف رو به بچه ها گفت اگه خوا 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41

سلام ^_^ چهارشنبه برگشتم خونه و این پست رو از اتاقم دریافت میکنید ! ^_^ خب از کجا موندیم ؟!  پنجشنبه 4 آبان : دوستام که راهی شدن برگشتم اتاق و درو از پشت قفل کردم و گرفتم خوابیدم ! هنوز خوابم نبرده بود که دیدم یکی داره درو میشکنه ! مشخص بود که الهه اس ! چون اولش سعی کرد درو باز کنه و وقتی باز نشد با مشت و لگد و هر چی در توان داشت میزد به در :/ باز نکردم و ترجیح دادم بخوابم که دیدم گوشیم زنگ میخوره الهه بود با همون صدای خواب آلود جوابش رو دادم و گفتم میخوام بخوابم ! وسط خواب شیرینم بودم که این بار یکی چند تا تقه آروم زد به در ! این یکی مریم بود انقد دلم میخواست بخوابم که دیگه درو باز نکردم و مریمم انقد شعور داشت که بیخیالم بشه ! عصر داشتم کتاب میخوندم که مریم اومد پیشم یکم نشست و حرف زدیم ! بعد دوباره تنها شدم ! موقع شام باز الهه اومد ، یکی از حالت هایی که ازش متنفرم اینه که من بشینم غذا بخورم و یکی زل بزنه بهم -_- که الهه همین حالت رو واسم ایجاد کرد و دقیقا وقتی غذام رو تموم کردم پاشد رفت ! در رو دوباره قفل کردم و نشستم به جزوه نویسی ! شب ساعت 8 ونیم اینا بود که دوباره الهه پیداش شد ! گفت میشه منم بیام اینجا درس بخونم ؟! عین ماست نگاش کردم که یعنی نه من میخوام تنها باشم ولی باز اومد داخل و نشست !  درحالی که گزارش لحظه به لحظه میدادم به هم اتاقی هام و حرص میخوردم سارا زنگ زد و یه یک 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41

بالاخره بعد از مدت ها سلام ^_^ این پست رو از خونه دارم می نویسم ... اتفاقات این مدت رو اگه بخوام یکی یکی بگم خیلی طول میکشه ! از برنامه همتایاران سلامت و اکران فیلم و اختتامیه ختم قرآن و جشن میلاد پیامبر گرفته تا مسائل خوابگاه و دوستام و دانشکده تا پیچ خوردن پای سارا تو راه پله و نصف شبی از این بیمارستان به اون بیمارستان رفتنمون ! اون آزمون تعیین سطح زبان که داده بودیم براش کلاس تشکیل دادن که اولش استاد ما یکی از بچه های ترم 3 پرستاری بود که یک جلسه اومد و بعدش اطلاع داد که مشکل داره نمیتونه بیاد و برای همین کلاس ما با یه کلاس دیگه ادغام شد ! اون هفته ای که قرار بود برای اولین بار بریم سر کلاس اون خانمی که استاد ما بود اطلاع داد که نمیتونه بیاد و کلاس حذفه ! هفته ی بعدش هم که چون یکشنبه تعطیل بود همه برگشته بودن خونه هاشون و کسی نرفته بود سر کلاس ! حتی با وجود اینکه از قبل به استاد گفتیم که کسی نمیاد بازم قبول نکرد و گفت کلاس سرجاشه که به هر حال کلاس تشکیل نشد ! سومین جلسه همه رفته بودیم تا اولین کلاس درس رو شروع کنیم ! بعد از یک ربع معطل شدن تو دانشکده بالاخره استاد اطلاع دادن که نمیان ! -_- رفتم دنبال آقای "ن" که تو دانشکده نیافتمش ! بهش زنگ زدم و گفتم که کلاس زبانمون تق و لقه ! فرمودن فردا بیا صحبت کنیم ! فرداش رفتیم باهاش حرف زدیم , قرار شد خودش بیاد واسه ما تدریس کنه ! ^_^ یکش 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 153 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41

سلام دیروز حسابی برنامم پر بود ... صبح 8 تا 10 کلاس روانشناسی داشتیم و بعدش از 10 تا 12 بافت شناسی ! بعد از کلاس بافت بدو بدو رفتیم نهار و بعدش دوباره بدو بدو رفتیم سر یه کلاس یک ساعته که مربوط میشد به کلاس های معرفتی بسیج که فقط خودمون چند تا دوست بودیم که درباره ی چند تا موضوع بحث کردیم ! بعد از کلاس رفتیم سالن مطالعه تا دو تا درسی که باید برای زبان میخوندیم رو بخونیم ! تا ساعت 2 مشغول بودیم و بعدش رفتیم سر کلاس ! وای خدایا این استادمون خدای تیکه انداختنه ! البته تقصیر از هم کلاسی هامونم هست ! بعضی ها دیگه واقعا شورشو درآوردن هر جلسه که استاد میگه فلانی بخونه میگن آماده نیستیم و اونم غر میزنه ! بعد از کلاس زبان بازم کلاس داشتیم و بازم زبان و اینبار زبان فوق برنامه با آقای ن ! به نماینده کلاس زبان گفته بودم ما تا 5 کلاس داریم ولی با این حال از ساعت 4 کلاس گذاشته بودن ! کلاسمون زودتر تموم شد و ما ساعت 4 و ربع تونستیم خودمونو برسونیم کلاس که دیدیم هیشکی نیست و اونجا بود که متوجه شدیم کلاس حذف شده ! -_- آقای ن رو نزدیک ورودی دیدم و ازش پرسیدم که چرا کلاس حذف شده که گفت همین 10 دقیقه پیش نماینده زنگ زد و گفت هیشکی نیومده ! به هر حال حرف زدیم و قرار بر این شد که فرم ثبت نام پر کنیم و وقت کلاس رو تعیین کنیم و تموم ! با اینکه شدیدا خسته بودم و لازم داشتم استراحت کنم ولی از اینکه این شکلی 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 142 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41

سلام ^_^ دیروز کلاس 8 تا 10 نظری اصول و فنون رو طبق معمول هفته های قبل پیچوندیم و خوابیدیم ^_^ از ساعت 10 تا 12 کلاس عملی اصول و فنون داشتیم که این یکی پیچوندنی نبود بعد از کلاس رفتیم سلف نهار خوردیم ...بعد از نهار هم بدو بدو رفتیم اتاق بسیج برای کمک به بچه ها برای آماده سازی وسایل سه شنبه های مهدوی که این هفته تو دانشکده ما برگزار شد ! دو تا میز گذاشتیم وسط حیاط و وسایل رو چیدیم روش و وایسادیم پشت میز ! تا ساعت 1 اونجا بودیم و خیلی شیک و مجلسی یخ زدیم ! ساعت 1 قرار بود بریم برای یه مسابقه که مربوط به یه کتاب بود و طبق معمول ما هم شرکت کرده بودیم ! و از اونجایی که اصلا خوب نخونده بودیم خیلی افتضاح دادیم ساعت 1 و نیم که مسابقه تموم شد تا 2 فرصت داشتیم تا یه مروری داشته باشیم برای آناتومی ! با سارا و الهام چرخ زنان مرور کردیم و بالاخره ساعت 2 رفتیم سر جلسه ! امتحان 30 تا تست بود 40 دقیقه وقت ! سوالات زیاد سخت نبود ولی زیادم آسون نبود ... خیلی ریز داده بود اگه چند بار نمیخوندی اصلا نمیشد زد ولی خب خداروشکر خوب دادم راضیم ^_^ بعد از امتحان و تعویض لباس با عاطفه رفتیم تربیت و بعد از اون یه سر زدیم به بازار تبریز که حاصل این گردشمون یه جفت کفش سفید برای من و به مقدار کافی پاستیل و شکلات بود ... و اما امروز از 8 تا 10 بیوشیمی عملی داشتیم ! بعد از کلاس من و عاطفه برگشتیم خوابگاه و سارا ر 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41

سلام پنجشنبه فقط یه کلاس عملی اصول و فنون داشتیم از 8 تا 10 ! یه روز حوصله سربر داشتیم تا عصر ! برای شام تصمیم گرفتیم بریم بیرون ! رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به یه جایی بین شریعتی و 17 شهریور,ایستگاه پیتزا ! پیتزا سفارش دادیم و چون طول میکشید یه سر رفتیم پاساژ بغلی از یه لوازم آرایشی خرید کردیم و دوباره برگشتیم ! پیتزا که نبود خمیر بود رسما -_- به زور خوردیم که گرسنه نمونیم ! اون شب 4 نفر بودیم , سارا رفته بود خونه خالش ! هر کی یه طرف برای خودش مشغول بود , من داشتم فیلم می دیدم و هندزفری تو گوشم بود یهو دیدم عاطفه خیره شده به گوشیش گریه میکنه ! با یه شدتی گریه میکرد که فکر کردیم قضیه رو فهمیده , خلاصه یکم آرومش کردیم و فهمیدیم که دلش برای خالش تنگ شده ! اون شب سعی کردیم با شوخی و مسخره بازی یکم حالمون رو خوب کنیم ! جمعه حوصله سربرتر از پنجشنبه بود ! نه تونستیم درس بخونیم و نه بیرون رفتیم ! شام و نهار درست حسابی هم نتونستیم بخوریم ! یکی از بدترین جمعه ها بود ! عصر هم ثنا رفت خونه عموش و سه تایی موندیم . امروز کلاس 8 تا 10 رو پیچوندیم و 10 رفتیم سر کلاس دفاع ! بعد از نهار سارا و عاطفه رفتن خوابگاه و من برگشتم دانشکده رفتم سالن مطالعه تا ساعت 1ونیم که برگشتم و لباس عوض کردم و با عاطفه رفتیم سالن خوابگاه برای کلاس تربیت بدنی ! اگه استاد بتونه با آموزش هماهنگ کنه یه حلسه ای که مونده رو نمی 192...ادامه مطلب
ما را در سایت 192 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daily-memo بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 11:41